اداره ایثارگران
به مناسبت روز جانباز
مصاحبه خواندنی با رزمنده و جانباز زن شجاعی که در جبهه های جنگ در دوران دفاع مقدس حضوری فعال داشته است . شما را به خواندن این مصاحبه جذاب دعوت میکنم:

مصاحبه خواندنی با رزمنده و جانباز زن شجاعی که در جبهه های جنگ در دوران دفاع مقدس حضوری فعال داشته است . شما را به خواندن این مصاحبه جذاب دعوت میکنم:
1- لطفا خودتان را معرفی کنید ؟
منیژه نازک کار متولد 25 خرداد 1330در شهر آبادان در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم .3 فرزند دختر دارم و بازنشسته مرکز پزشکی شهید مدرس هستم .
2- آیا خانواده تان راضی بودند که به جبهه بروید ؟
بله . بخاطر اعتقادی که پدر و مادرم به حضرت زینب و ایثارگری ایشان و خانواده شهدا داشتند ما همیشه میخواستیم زینب گونه عمل کنیم .
3-آیا کسی از خانواده تان در جبهه جنگ حضور داشتند ؟
بله . دو برادر و یکی از خواهرانم نیز با من در جبهه حضور داشتند که خواهرم در بیمارستان کمک می کرد و برادرانم جزو نیروهای مردمی بودند .
3- درمدتی که در جبهه حضور داشتید چه کارهایی انجام می دادید ؟
در یکی از بیمارستانهای شهر که بعدها بنام شهیدبهشتی نام گرفت، از مجروحین پرستاری نموده و جراحات آنها را مداوا و روحیه شان را تقویت می نمودیم.
4- نظر مردم آن زمان در مورد حضور زن در جبهه جنگ چه بود ؟
مردان غیور ما راضی به حضور ما در آن مناطق نبودند، به ما می گفتند : خواهر ما شمارا در منطقه جنگی می بینیم به خود می گوئیم اینها زن هستند و عجب دل و جرأتی برای حضور در این منطقه دارند و ما نیز از جرأت و جسارت و نترس بودنتان دلهایمان قرصتر و جسارت و جرأتمان بیشتر می شود ،ما فکر می کردیم که زنها از حضور در جبهه ناتوان باشند و جرأت حضور در منطقه ای که دائماً زیر رگبار خمپاره و موشک قرار دارد را نداشته ،شما چطور خود را در این موقعیت خطرناک قرار داده اید.
5-در مدت حضورتان در جنگ با نیرو های دشمن برخوردی داشته اید ؟
بله . زمانی که برای واکسن دیفتری کزاز به گردانهای خودی می رفتیم نزدیک بود که به اسارت گرفته شویم و آنقدر که چهارقل و آیت الکرسی خواندیم با کمال تعجب به سلامت بازگشتیم.
6- مکان مجروحیت، نحوه مجروحیت و چگونگی درمان را بیان کنید؟
شب حدود ساعت 8 کنار باغ ملی سنگری بنا بود که من بهمراه خواهرم برای استراحت و برای اینکه کنار برادرانمان باشیم رفته بودیم ،کمی بعد برادرانم برای آوردن نان و غذا رفتند و ما کنار پارک داخل سنگر بودیم که عراقی ها شروع کردند به خمپاره و راکت زدن ، من نگران برادرانم شدم و بر لبه سنگر نشستم تا بلکه آنها را ببینم که یکباره توی پارک موشک زدند و من هم پرت شدم و با خودم گفتم که حتما شهید شده ام و با خود زمزمه کردم انا لله و انا اله راجعون... که سعادت شهادت را نداشتم..همان لحظه خواهرم جیغ زنان از سنگر به بیرون آمد و به سمت من دوید ، من صدایی نمی شنیدم جز صدای سوت کشیدن درون گوشهایم و انگار از ته چاهی خواهرم صدایم میزد .... از پشت قفسه سینه ام انگار آب گرمی به روی کمرم می ریخت که خواهرم مرا بغل کرد و بالای سنگر آورد و نیروهای مردمی به همراه برادرانم که تازه رسیده بودند من را توسط یک پیکان شخصی به بیمارستان منتقل کردند داخل ماشین نمی توانستم نفس بکشم و به راننده گفتم من دارم میمیرم ... راننده گفت : نگران نباش ما نزدیک بیمارستانیم... و اینگونه شد که من نجات یافتم و از سعادت شهادت بی نصیب ماندم...
7-بهترین دوست و همرزم شما در آن دوران که بود ؟
خواهر و برادرانم
8-زنان دوران جنگ با زنان امروزی چه تفاوت هایی دارند ؟
تفاوت که بسیار است. زنان دوران جنگ زنان فداکار و ایثارگر و از خود گذشته بودند. قابل توجه دختران و زنان امروزی که زنان آن دوره کارهای سخت را به آسانی انجام میدادند.
باید تلاش کنیم تا به بانوی امروزی نقش اصلی و واقعی اش را نشان دهیم؛همراهیش کنیم ؛ و راه و مسیر را هر چه روشن تر به او بشناسانیم... .
9-نظرتان در مورد جنگ هایی که توسط غربی ها در کشور های اسلامی انجام می شود چیست ؟ و چه هدفی دارند ؟
هدف آنان از بین بردن اسلام است که آن هم تنها با تفرقه و جدایی و از بین بردن وحدت مسلمین است که به دست می آید .
می خواهند مارا مستعمره قرارداده و از لحاظ اقتصادی ضعیف گردانند تا همیشه زیر دست خودشان باشیم و از امکانات میهنمان سود ببرند. منابعمان را به تاراج ببرند و به ظهور دجال خویش کمک کنند تا دنیا را تسخیر کرده و به قدرت شیطانی خویش برسند ، به امید روزی که مهدی موعود به همراه عیسی بن مریم ظهور کرده و دجال شیطانی و نیروهای استکبار جهانی را نابود گرداند و جهانیان شاهد ستایش یکپارچه خدای یکتا و عدل بی همتای چیره شده اش بر زمان باشند... الهی آمین
تهیه گزارش : م. خدادادی
نظر